معصومه جان داغ غمت سوزاند جان را
سوزاند جان و سوخت مغز استخوان را
در زیر تابوت تو حیدر(ع) گریه کرده
بالای قبر تو پیمبر(ص) گریه کرده
از داغ تو زهرای اطهر(س) ناله ها زد
زینب(س) هم از غم مثل مادر ناله ها زد
کعبه سیه پوش است از داغ تو بانو
کرب و بلا بگرفته دست غم به زانو
قم در عزایت رخت غم پوشیده بر تن
ایران ما شال عزا دارد به گردن
مشهد عزادار است مانند مدینه
شیعه زند دست عزای خود به سینه
در عرش جبرائیل ریزد اشک ماتم
قلب تمام انبیاء لبریز از غم
هنگام مردن دور بود از تو برادر
دست عزا دارد ولی از غصه بر سر
جسم برادر را که تو بی سر ندیدی
آیا سراسیمه سوی جسمش دویدی؟
از مردم ایران ندیدی جز محبّت
در شام غم بشنیده زینب(س) صد ملامت
بانوی قم دوری اگر چه از رضایت
از داغی شن ها نشد آزرده پایت
هرگز نگشتی همنشین با می گساران
هرگز ندیدی روی نی قاری قرآن
بند ستم هر گز تو را بانو نیازرد
زینب(س) ولی در بند ظالم بارها مُرد
راس برادر را روی نی دیده ای تو؟
یا از رگ ببریده بوسه چیده ای تو؟
دست علمداری جدا از تن ندیدی
طفلی اسیر بند اهریمن ندیدی
سیلی زدن بر روی مادر را ندیدی
در طشت زر راس برادر را ندیدی
معصومه جان اما تو هم بانو غریبی
بانو تو مثل ضامن آهو غریبی
تو دیده ای رنج پدر را کنج زندان
تو دیده ای قرص قمر را کنج زندان
بانو تو هم دیدی مصیبت های بسیار
اما ندیدی مادر خود را تو بیمار
داغ غم تو سوخت جان شیعیان را
بنگر غم و درد و فغان شیعیان را
تا زنده ایم از داغ تو ما داغ داریم
از دیده از داغ تو اشک غم بباریم
نالیم چون مرغ سحر ما در عزایت
سوزیم از داغ تو تا صبح قیامت
خون شد اگر دلهای ما از مردن تو
دارالشفای شیعیان شد مدفن تو